سلام

روز عشق یعنی روز ازدواج دو نور، دو ماه، دو ستاره،

 حضرت زهرا و حضرت علی رو به همة دوستان تبیانی خودم

 تبریک می گم و واسه همة جوونا آرزوی خوشبختی و سعادتمندی دارم از جمله خودم

 

  

 

 

دسته ها :
يکشنبه دهم 9 1387

 

تمام جغرافیای قلبم را می شناسم. کوههای بلندش را ، دره های عمیقش را، جنگل های فشرده و تو در تویش را و دریاهای ژرف و آبی اش را  اگر نقشه کشی بلد بودم بی شک بهترین نقشه ها را می کشیدم. ازین سرزمینی که درون من است. نقطه به نقطه اش را بی هیچ اشتباه! کوههای بلند مهربانی اش را می شناسم ، دره های سیاهش را، رودهای عشقی که به هر سو روان است و جنگل فشرده شک را که از انبوه درختان سر به فلک کشیده پرسش های بی پایان بوجود آمده است.  همه را می شناسم.... همه را می بینم.... هر اتفاقی که می افتد آگاهم.... اما خیلی بد است که آدم زمین قلبش را وجب به وجب بشناسد اما نتواند جلوی زمین لرزه را بگیرد!...می بینم که ابرهای باران زا می آیند ، می بارند و می روند . سیلاب ها را می بینم که بر زمین دلم جاری می شوند اما راهی نمی شناسم که راه بر سیلاب ها ببندم. وقتی برف عشق می بارد می دانم که همه جا یخ خواهد زد، منجمد خواهد شد و راه را بر پویایی رودبارهای کوچک خواهد بست  اما در بارش این برف، در روان شدن سیلاب، در لرزش زمینناچارم ناچار! این اتفاقها که می افتد خارج از گستره توانایی من است آگاهی من آمدنشان را پیش بینی می کند اما جلوی رخ دادنشان را نمی گیرد این آگاهی تنها رنجم می دهد.  چرا که می دانممی دانم که چه ها در سرزمین دلم خواهند کرد و من در برابرشان جز "نگریستن" چاره ای ندارم! در جست و جوی توانی هستم که "پیش آمد" ها را به چنگ آرد. که ابر و باران را در درونم به فرمان آرد نگذارد که سیلاب هر کجا را که خواست با خود ببرد و زمین لرزه هر دم که خواست بناهای روشن قلبم را فرو ریزد در جست و جوی آن "نیرو" هستم ، آن "توان"، آن "قدرتی " که باز می دارد و جلوی ویرانی را می گیرد. چیزی فراتر از بینش فراتر از دانستن، فراتر از آگاهی  جغرافیای قلبم را خوب می شناسم پیر و بلد این راهم!...  سپری می خواهم که در برم گیرد و سرزمین قلبم را از گزند "آمدنی های ناگهان" در امان نگه دارد. سرچشمه ای که رویین تنم کند.  این " نیرو " را ، این "توان" را، این "سپر"را، این "سرچشمه " را نمی شناسم! هنوز پس از اینهمه سال که از فوران آگاهی می گذرد می بینم که بسیار "ناتوانم"! بسیار بیشتر از بینشی که دارم بسیار دردناک تر از "آگاهی" ای که بدان می بالم با چشمان جغرافیادانم ناتوانی ام را روشن می بینم. اما درمانش را نمی شناسم. از چه جنس است؟ از کدام سو می آید؟ چگونه می آید؟ می آید؟
دسته ها : عاشقانه
يکشنبه دهم 9 1387

بهترین شمشیرزن  

جنگجویی از استـــادش پـرسیـد: بهترین شمــشیــر زن کیـست؟  اســتـــــادش پـــــاسـخ داد: بــــه دشــــت کـنـــار صــومــعـه بـرو.  ســــنــگـی آن جــاســت، بـــــه آن سـنـــــگ تــوهــــیـــن کــــن.  شاگرد گفت: اما چرا باید این کار را بکنم؟ سنگ پاسخ نمی دهد.  اســتـــاد گــفــت: خـوب بــا شمـــشیـــرت بــه آن حمــلـــه کـــن.  شـاگرد پاسخ داد: این کار را هم نمی کنم. شمشیرم می شکند،  و اگــــر بـــــا دســــت هــــایــــم بـــــه آن حــــمــــلــــه کــــنــــم،  انگشتــانم زخمی می شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارند.  مـن ایـن را نپــرسیـدم، پـرسیـدم بـهـتـریـن شمـشیــرزن کیـست؟  استـاد پـاسخ داد: بهترین شمشیر زن، به آن سنگ می مـاند،  بـــــی آن کــــه شـمــــشیـــرش را از غــلــاف بیـــرون بـکــشـــد،  نشــان می دهــد کـه هـیـچ کــس نمی تـوانـد بــر او غـلـبـه کـنـد.

دسته ها : حکایت
جمعه هشتم 9 1387

همه چیز آن گونه که می‌بینیم نیست» 

 روزی روزگاری دو فرشته کوچک در سفر بودند. یک شب به منزل فردی ثروتمند رسیدند و از صاحب‌خانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپری کنند. آن خانواده بسیار بی‌ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته در اتاق میهمانان شب را سپری کنند و در عوض آنها را به زیرزمین سرد و تاریکی منتقل کردند.  آن دو فرشته کوچک همان‌طور که مشغول آماده کردن جای خود بودند ناگهان فرشته بزرگتر چشمش به سوراخی در درون دیوار افتاد و سریعا به سمت سوراخ رفت و آن را تعمیر و درست کرد.  فرشته کوچکتر پرسید: چرا سوراخ دیوار را تعمیر کردی؟ فرشته بزرگتر پاسخ داد: همیشه چیزهایی را که می بینیم آن چه نیست که به نظر می‌آید. فرشته کوچکتر از این سخن سر در نیاورد.  فردا صبح آن دو فرشته به راه خود ادامه دادند تا شب به نزدیکی یک کلبه متعلق به یک زوج کشاورز رسیدند و از صاحب‌خانه خواستند تا اجازه دهند شب را آن جا سپری کنند. زن و مرد کشاورز که سنی از آن‌ها گذشته بود با مهربانی کامل جواب مثبت دادند و پس از پذیرایی اجازه دادند تا آن دو فرشته در اتاق آن‌ها و روی تخت آن‌ها بخوابند و خودشان روی زمین سرد خوابیدند.  صبح هنگام فرشته کوچک با صدای گریه مرد و زن کشاورز از خواب بیدار شد و دید آن دو غرق در گریه هستند. جلوتر رفت و دید تنها گاو شیرده آن زوج که محل درآمد آن‌ها نیز بود در روی زمین افتاده و مرده است.  فرشته کوچک برآشفت و به فرشته بزرگتر فریاد زد: چرا اجازه دادی چنین اتفاقی بیفتد؟ تو به خانواده اول که همه چیز داشتند کمک کردی و دیوار سوراخ آن‌ها را تعمیر کردی ولی به این خانواده که غیر از این گاو چیز دیگری نداشتند کمک نکردی و اجازه دادی این گاو بمیرد!!  فرشته بزرگتر به آرامی و نرمی پاسخ داد: چیزها آن طور که به نظر می‌آیند نیستند. فرشته کوچک فریاد زد: یعنی چه؟ من نمی‌فهمم.  فرشته بزرگ گفت: هنگامی که در زیرزمین منزل آن مرد ثروتمند اقامت داشتیم دیدم که در سوراخ آن دیوار گنجی وجود دارد و چون دیدم که آن مرد به دیگران کمک نمی‌کند و از آنچه دارد در راه کمک استفاده نمی‌کند پس سوراخ دیوار را ترمیم و تعمیر کردم تا آن‌ها گنج را پیدا نکنند.  دیشب که در اتاق خواب این زوج خوابیده بودم فرشته مرگ آمد و قصد گرفتن جان زن کشاورز را داشت و من به جای زن گاو را پیشنهاد و قربانی کردم. چیزها آن طور که به نظر می‌آیند نیستند.

دسته ها : حکایت
جمعه هشتم 9 1387

وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه؟ 

زود دستمو بالا بردم و گفتم یک بخش

 اما از وقتی تو رو شناخـتم فهمیدم عشق سه بخشه: 

عطـش دیدن تو... 

شـوق با تو بودن... 

و انــدوه بی تو بودن...

دسته ها : عاشقانه
جمعه هشتم 9 1387

چند میوه چند نکته از دیدگاه معصومین

 

 *تأثیر انگور

امام صادق ( ع ) می فرمایند : انگور سیاه بخور تا اندوهت از بین برود .


مادرها سعی کنند نفرین نکنند چون که غم و اندوه سراغتان می آید . اگر

 

غم و غصه دلتان را گرفت انگور بخورید .

 

 *خواص انجیر

امام رضا (ع ) فرموده اند : انجیر بوی بد دهان را می برد . استخوان ها را

 استحکام می بخشد .

 

 *خواص انار ترش و شیرین

امام رضا ( ع ) فرمودند : انار ترش و شیرین را بمکید چرا که انسان را

نیرو می دهد و خون را زنده می سازد . ( انار را بهتر است فشار دهید و

 آب آن را بخورید .

 

 *کاهو
پیامبر فرمودند : کاهو بخورید چرا که خواب می آورد و غذا را هضم می کند .

امام صادق ( ع ) می فرمایند : بر شما باد کاهو چرا که خون را تصفیه می کند.

سه شنبه پنجم 9 1387

چرا ابن‌سینا ادعای پیامبری نکرد؟!

مى گویند روزی بهمنیار، شاگرد بو علی سینا به استاد خود گفت: شما از افرادى هستید که اگر ادعاى پیغمبرى بکنید، مردم مى‌پذیرند و واقعا از خلوص نیت ایمان مى‌آورند.بوعلى گفت: این حرفها چیست؟ تو نمى‌فهمى؟بهمنیار گفت: نه مطلب حتما از همین قرار است. بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد که مطلب چنین نیست.

گذشت تا آنکه در یک شب زمستانی سرد که آن دو با یکدیگر در مسافرت بودند و برف زیادى هم آمده بود، نزدیک صبح که مؤ ذن اذان مى‌گفت، بوعلى بهمنیار را صدا کرد و گفت: برخیز.بهمنیار گفت : چه کار دارید؟بوعلى گفت : خیلى تشنه ام. یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى کنم .بهمنیار شروع کرد استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید. بهتر مى دانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مى‌شود و ایجاد مریضى مى‌کند.بوعلى گفت: من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه‌ام شما براى من آب بیاورید، چکار دارید.باز شروع کرد به استدلال کردن و بهانه آوردن که درست است که شما استاد هستید و لکن من خیر شما را مى‌خواهم من اگر خیر شما را رعایت کنم ، بهتر از این است که امر شما را اطاعت کنم . پس از آنکه بوعلى سینابراى شاگردش اثبات کرد که برخاستن براى او سخت است نه اینکه طلب خیر برای استاد داردگفت: من تشنه نیستم . خواستم شما را امتحان کنم . آیا یادت هست به من مى گفتى: چرا ادعاى پیغمبرى نمى کنى؟ اگر ادعاى پیغمبرى بکنى مردم مى پذیرند. شما که شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درس ‍ خوانده‌اى، مى‌گویم ، آب بیاور، نمى‌آورى و دلیل براى من مى‌آورى ، در حالى که این شخص مؤ ذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پیغمبر اکرم صلوات الله علیه بستر گرم خودش را رها کرده و بالاى مناره‌ی به آن بلندى رفته است تا آن که نداى "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله " را به عالم برساند. او پیغمبر است ، نه من که بوعلى سینا هستم . 

 

دسته ها : حکایت
سه شنبه پنجم 9 1387

* لبخند! لبخند یک عطیه الهی است. اگر تا کنون از آن استفاده کرده باشید، به خوبی می دانید که یک لبخند گرم، چه سلاح نیرومندی است. مردم زمانی می خندند که از چیزی خوششان بیاید، و یا احساس خوبی نسبت به چیزی داشته باشند. بنابراین می توانیم با یک لبخند کارهای بسیار زیادی را انجام دهیم و دیگران را به راحتی خوشحال کنیم.

*حالا اجازه دهید نگاهی به تاثیرات لبخند داشته باشیم. ابتدا باید بدانیم که لبخند به همه احساس آرامش می دهد. زمانیکه فردی به شما لبخند می زند، کمتر اتفاق می افتد که شما هم در پاسخ به او لبخند نزنید. این امر، یک واکنش کاملاً ناخودآگاه است. این روزها به نظر می رسد که انسان ها تمایل کمتری به لبخند زدن دارند. مشکلات جوامع بشری آنقدر زیاد شده که به آنها اجازه لبخند زدن نمی دهد. گاهی اوقات هم برخی افراد برای اینکه در نظر دیگران آسیب پذیر، و احساساتی جلوه نکنند، از لبخند زدن خودداری می کنند.یکی از دلایلی که لبخند را اینقدر تاثیر گذار کرده این است که شما با انجام این کار خوبی و مهربانی را به طرف مقابل القا می کنید. آیا زمانی را که فردی به شما لبخند زده به یاد می آورید؟ در آن موقع چه احساسی به شما دست داده بود؟ حداقل احساسی که در این زمان به خود من دست داده، چیزی نیست جز "خوبی." لبخند باعث می شود که شما کمی آرامتر شوید، اعتماد به نفستان افزایش پیدا کند، جذاب تر جلوه کنید، و ... . زمانیکه فردی به شما لبخند می زند، احساس خوبی در مورد خودتان پیدا می کنید، بالطبع شما نیز در پاسخ باید جواب او را با یک لبخند بدهید. این امر سبب ارتقای احساسی هر دو نفر می شود. از این گذشته لبخند زدن باعث آزاد شدن اندروفین در بدن می شود. در چندین پژوهش مختلف ثابت شده است که این هورمون سبب ایجاد آرامش در تمامی ارگان های بدن شده و فرد را خوشحالتر می کند.

*بهترین لبخند! لبخند باید صمیمانه باشد و در زمان خندیدن، چشمانتان نیز بخندند؛ (حتی چین خوردگی های زیر چشم). زمانیکه لبخند می زنید، به آینه نگاه کنید. رمز یک لبخند واقعی در خندیدن چشم هاست. آنقدر به آینه نگاه کنید تا فرق یک لبخند صادق و صمیمانه را با یک لبخند معمولی تشخیص دهید. پس از اینکه معنای واقعی آنرا متوجه شدید می توانید بیرون بروید، به دیگران لبخند بزنید و تاثیر مثبت آنرا به وضوح مشاهده کنید. البته باید توجه داشته باشید که اگر بی موقع و نابجا، هر کسی را که می بینید، به او لبخند بزنید، مطمئناً این کار شما نتیجه معکوس در بر خواهد داشت، به همین دلیل باید لبخند زدن خود را کنترل کنید. نباید به دلیل جلب نظر دیگران لبخند بزنید، بلکه به این دلیل باید بخندید که احساس بهتری در خودتان ایجاد کنید.زمانیکه تنها هستید، حتی اگر چیزی برای خندیدن هم وجود نداشت، فقط به این دلیل که از تنهایی خود لذت می برید، گل لبخند را بر روی لبان خود بکارید. شاید این کار زمانبر نباشد، اما به راحتی می تواند حال و هوای شما را تغییر داده و یک نگرش جدید در شما ایجاد کند که به واسطه آن بتوانید دیگران را نیز خوشحال کنید.

توجه: لبخند بزنید و از دیگران هم لبخند بخواهید. چیزی جز تاثیر مثبت نصیبتان نخواهد شد. همین امروز امتحان کنید.

دوشنبه چهارم 9 1387

 

**آلبرت انیشتین: زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت

 همیشه باید در حرکت باشی ....

 

 

**جرج آلن: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند
**زرتشت: شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد. 
 **ملاصدرا : خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدرآرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود.
  **روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.
  **آدم ها را از انچه درباره دیگران می گویند بهتر می توان شناخت تا از انچه درباره انها می گویند.
**فریدریش نیچه : 'آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این آشفته ام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم.

 
**آن چه هستی هدیه خداوند به توست و آن چه می شوی هدیه تو به خداوند، پس بی نظیر باش.

 ** دکتر علی شریعتی: دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.


دوشنبه چهارم 9 1387
خوشبخت ترین فرد کسی است که آنچه را که در درونش نهفته است ،آشکار نموده و از آن بهره می گیرد. بهترین  افراد نه تنها خوشبخت ترین  افرادند بلکه خوشبخت ترین افراد معمولا   موفق ترین افراد در هنر زندگی کردن نیز هستند . خدا بهترین چیز وجود شماست . محبت خدا، نور خدا. حقیقت و زیبایی را بیشتر آشکار کنید. در این صورت شما به صورت خوشبخت ترین افراد جهان در خواهید آمد . یکی از فلاسفه یونان گفته است : ((فقط یک راه برای نیل به آرامش فکر و خوشبختی وجود دارد و آن هم از یاد نبردن  خدا در زندگی است.    از همان صبح که از خواب بر می خیزید و همچنین در طول روز و تا هنگامی که به خواب می روید  '' او'' (خدا)را از یاد نبرید )) شما می توانید بر شکست ها غلبه کرده، پیروز شوید و آرزوهایتان را توسط قدرت فوق العاده ضمیر باطنتان بر آورده سازید . این است معنی (هر کس به خدا اعتماد کند خوشبخت می شود ). شما باید خوشبختی را انتخاب کنید . خوشبخت بودن یک نوع عادت است .  وقتی که هنگام صبح چشمانتان را باز می کنید به خود بگویید که امروز من خوشبختی، کامیابی و دست زدن به عمل درست را انتخاب می کنم . برای نعماتی که نصیبتان شده هر روز چند بار به شکرگزاری بپردازید. شما باید صمیمانه آرزو کنید که خوشبخت شوید . با تفکر دائم در باره ترس ، نگرانی ، خشم ، نفرت و شکست ، شما افسرده    و بدبخت می شوید . شما نمی توانید حتی با تمام پول موجود در دنیا خوشبختی را بخرید .   قلم خوشبختی در افکار و احساس شما نهفته است . خوشبختی حاصل یک ذهن و خاطر آرام است . بگذارید افکار شما در آرامش، تعادل ،امنیت خاطر و هدایت الهی لنگر اندازد .در این صورت ذهن شما تولید خوشبختی خواهد کرد. مانعی سر راه خوشبختی شما وجود ندارد. اشیای خاصی موجبات بدختی شما را فراهم نمی کنند. موانع فقط معلول فکر و ذهنند .    خوشبخت ترین فرد کسی  است که آنچه را که در وجودش برترین و بهترین است، آشکار می کند، زیرا قلمرو خدا در درون نهفته است.

 نویسنده : ژوزف مورفی 

دوشنبه چهارم 9 1387
X